سخن‌ها

بهترین سخن‌ها به زبان ساده

سخن‌ها

بهترین سخن‌ها به زبان ساده

۲۹ مطلب با موضوع «فلسفه به زبان ساده» ثبت شده است

حادث زمانی: یک زمانی نبوده و و بعد بوده

عالم حادث زمانی نیست، چون زمان هم جزء عالم است، اگر بگیم عالم در یک زمانی نبوده، زمان هم عضو عالم است، پس اصلا زمانی نبوده که بگیم عالم در اون زمان نبوده!

 

منبع:

نهایه الحکمه

صوت تدریس آیت الله فیاضی، نهایه الحکمه

حمل اولی ذاتی:
موضوع و محمول با هم اتحاد دارند ولی یکی مجمل است و دیگری مفصل
بعضی اوقات یکی مبهم و دیگری نه
یا اختلاف در تحصیل یا به غیره

(با هم مفهومی اتحاد دارند پس مصداقا هم اتحاد دارند ولی اختلاف در مواردی که گفته شد دارند)
 

 

حمل شایع صناعی:
اختلاف در مفهوم ولی اتحاد در مصداق

علم مجرد است به 3 دلیل:

 

1. قوه ای درونش نیست

2. کلی است.

3. خواص ماده (مثل انقسام، زمان، مکان و ...) را ندارد.

...............................

حال اگر علم مجرد است،چون علم برای عالم حاضر است.

اگر عالم مادی باشد، علم هم که برای اوست میشه مادی (یعنی منسوب به ماده) (یعنی حالّ در ماده) = پس عالِم هم مجرد است.

...............................

علم حصولی همان علم حضوری است، چون وقتی علم حصولی را درک می کنیم، در آخر علم ما به آن علم حصولی، حضوری می باشد و بصورت حضوری آن را درک می کنیم.

اگر همش علم حصولی باشد(یعنی از علم حصولی که بدست آوردیم، باز هم علم حصولی از آن بدست آوریم تا به آخر)، تسلسل پیش می آید که محال است

............................

هر مجردی علم به هر مجرد دیگری را دارد.

ما مجردیم ذاتا و باید علم به هر مجرد دیگری را داشته باشیم، پس چرا نداریم؟

چون نفس ما تعلق به ماده دارد.

تعلق به ماده باعث میشود که تدریجاً بالفعل تبدیل شود و طول می کشد تا به کمالی برسد تا همه مجرد های دیگر را درک کند.

 

برگرفته از کتاب: بدایه الحکمه، علامه محمد حسین طباطبایی

چون فقط خدا خالق هستی است و فقط او به موجودات هستی و وجود داده است ==» فقط او مالک حقیقی است و حق تصرف دارد.

 

ربوبیت تکوینی: همه هستی تحت تدبیر خداست و هیچ چیز بدون اذن خدا تاثیری نمی تواند بگذارد. (هیچ کس و هیچ چیز بدون اجازه خدا تاثیری ندارد)

 

(با کلیک بر روی اینجا، مباحث قبلی را دنبال کنید)

۱. وجود خودمان را به علم حضوری و بدون واسطه درک می کنیم.

۲.چون هر موجودی یا خودش باید عین وجود باشد و یا از عین وجود به وجود آمده باشد پس این خودمان یا موجودات اطراف ما یا باید عین وجود باشند و یا باید به عین وجود ختم شوند.

به قول فیلسوفان: باید هر مابالعرضی (مثل شوری برای آب) حتما باید به یک ما بالذاتی (مثل شوری برای نمک) ختم شود.

۳.عین وجود، عین کمال است.

زیرا هرجا پای 《نقص》 در میان است، حتماً پای 《عدم》 در میان است. پس وقتی عین وجود داریم باید عین کمال داشته باشیم. یعنی عین وجود باید هیچ نوع محدودیتی نداشته باشد، مثل عین شوری که از نظر شوری هیچ محدودیتی ندارد.

۴.خود ما و موجودات اطراف ما سراسر دارای محدودیت و نقص هستند. مثلا من، الآن در یک جایی هستم و در جای دیگر نیستم.(محدود به یک مکان هستم)

و همچنین چیزی هستم و چیز ها نیستم(من فقط انسان هستم و سنگ و گل و ... نیستم و این محدودیت است)

۵. حالا که من و موجودات اطرافم وجود داریم و از طرفی هم عین وجود نیستیم، پس باید به عین وجود که همان کمال مطلق است، ختم میشویم.

 

(با کلیک بر روی اینجا، مباحث قبلی را دنبال کنید)

❤برهان صدیقین می گوید برای اثبات وجود خدا، نیاز به هیچ مقدمه‌ای نیست و می‌توان از خود خدا، متوجه خدا شد.

 

برای بیان برهان زیبای صدیقین، نیاز به یادگیری مفاهیم ساده‌ای هستیم.

(امیدوارم همیشه موفق و پیروز و شاد باشید😍❤❤❤)

 

💚تفاوت علت حقیقی با علت مُعِدِّه

علت مُعِدِّه: علت معده مثل بنا در ایجاد ساختمان است.

در واقع

شخص بنّا وجود ساختمان را به ساختمان نداده، بلکه آجر و گچ و سیمان را ترکیب کرده و با نظم دادن به آنها ساختمان را ساخته است. یعنی بنّا باعث به وجود آمدن این مواد نشده است.

منظور این هست که یک چیز(مثلا سنگ) یا وجود دارد یا ندارد، حال که آن چیز وجود دارد، پس یک به وجود آوردنده ای می خواهد؛ حال بنّا باعث به وجود آمدن سنگ نشده است، بلکه به آنها شکل می دهد و ترکیبشان می کند.

حال آن کسی که به این سنگ وجود داده است، علت حقیقی نام دارد.(عامل به وجود آمدنش است)

(حال این وجود را یا از کسی گرفته است یا مستقلاً خودش وجود دارد که در مباحث آینده به آن می پردازیم)

💖نتیجه:

💓علت حقیقی: علتی است که وجود و هستی معلول را می دهد.(مثل هستی مطلق که وجود سایر پدیده ها، همه وابسطه به اوست و برهان صدیقین درصدد اثبات آن است)

💓علت مُعِدِّه: عبارت است از آن شرایطی که در آن شرایط، علت حقیقی، معلول را وجود می دهد، مثل بدن مادر که شرایط به وجود آمدن بدن فرزند است، نه علت وجود فرزند.

 

💚برهان صدیقین به زبان ساده:💚

۱. وجود خودمان را به علم حضوری و بدون واسطه درک می کنیم.

۲.چون هر موجودی یا خودش باید عین وجود باشد و یا از عین وجود به وجود آمده باشد پس این خودمان یا موجودات اطراف ما یا باید عین وجود باشند و یا باید به عین وجود ختم شوند.

به قول فیلسوفان: باید هر مابالعرضی (مثل شوری برای آب) حتما باید به یک ما بالذاتی (مثل شوری برای نمک) ختم شود.

۳.عین وجود، عین کمال است.

زیرا هرجا پای 《نقص》 در میان است، حتماً پای 《عدم》 در میان است. پس وقتی عین وجود داریم باید عین کمال داشته باشیم. یعنی عین وجود باید هیچ نوع محدودیتی نداشته باشد، مثل عین شوری که از نظر شوری هیچ محدودیتی ندارد.

۴.خود ما و موجودات اطراف ما سراسر دارای محدودیت و نقص هستیم. مثلا من، الآن در یک جایی هستم و در جای دیگر نیستم.(محدود به یک مکان هستم)

و همچنین چیزی هستم و چیز ها نیستم(من فقط انسان هستم و سنگ و گل و ... نیستم و این محدودیت است)

۵. حالا که من و موجودات اطرافم وجود داریم و از طرفی هم عین وجود نیستیم، پس باید به عین وجود که همان کمال مطلق است، ختم میشویم.

 

 

نامحدود:

 

محدودیت ندارد.مستقل است.بی نیاز است.علت ندارد(چون علت "وجود دهنده" محدودیت را در معلول می گذارد.

 

 

طبق(۱): پس:

 

موجود نامحدود، جسم ندارد، زیرا جسم باعث محدودیت می شود(از نظر مکان و ...؛ یعنی مثلا جسم فقط در یک جا است و در جای دیگری نیست که این یعنی محدودیت)

 

 

حال این نامحدود، هر ویژگی و صفتی که باعث محدودیتش می شود را ندارد.

 

جسمانی نیست.جهل ندارد.(جهل عدم علم است)

 

(با کلیک بر روی اینجا، مباحث قبلی را دنبال کنید)

    هر محدودی، یک محدود کننده دارد.

     

    پس وقتی ما محدود هستیم، یعنی نیازمندیم (و نیازمند بودن به معنی محدودیت است) پس مستقل نیستیم و محدودیت داریم.

     

    (با کلیک بر روی اینجا، مباحث قبلی را دنبال کنید)

     

    ما وجود داریم و هستیم(با علم حضوری و بدون واسطه می فهمیم.)

     

    این وجود را یا از کسی گرفتیم و یا به صورت مستقل داریم.

     

    چون محدودیم و نیازمند هستیم، پس مستقل نیستیم و وجود را از کسی گرفتیم.

     

     

    حال کسی که وجود مستقل دارد، یعنی محدود هم نیست؛ چون وابسته به کسی نیست و محدود کننده‌ای ندارد. (هر محدودی، محدود کننده‌ای دارد.

     

     

    هر محدودی، نیازمند است و هر وجود مستقلی، بی نیاز است.(چون محدود کننده، نیاز را در کسی می گذارد و اگر کسی محدود کننده ای نداشته باشد، یعنی بی نیاز است و نامحدود می باشد.)

     

     

    حال بالاخره موجودی وجود دارد که وجودش مستقل است و نامحدود می‌باشد.

     

    حال موجودی که نامحدود است، دومی ندارد؛ یعنی ما دوتا موجود نامحدود نداریم؛

     

    زیرا وجود نامحدود موجود(A) برای وجود نامحدود موجود(B)، باعث محدودیت می شود.

     

     

    پس موجود نامحدود یکی است.

     

     

    ==》 خدا یکی است.

     

    (با کلیک بر روی اینجا، مباحث قبلی را دنبال کنید)