سخن‌ها

بهترین سخن‌ها به زبان ساده

سخن‌ها

بهترین سخن‌ها به زبان ساده

 
سلام
 
روی موضوعات زیر کلیک کنید از مطالب آن😍 لذت😍ببرید
 
 
 
 
 
 
 

 

 

ترکیب و ترجمه حدیث ۱

 

قَالَ محمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : ... مَنِ اِنْقَطَعَ رَجَاؤُهُ مِمَّا فَاتَ اِسْتَرَاحَ بَدَنُهُ وَ مَنْ رَضِیَ بِمَا قَسَمَهُ اَللَّهُ قَرَّتْ عَیْنُهُ. 

 

منبع:

تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام ج ۱، ص ۴۰

 


موضوع چیه؟ 🧐

حدیث زیبای بالا که درباره آرامش است رو ترکیب کنید و سپس با توجه به ترکیب خودتون، ترجمه کنید.

جواب خودتون رو در قسمت نظرات بفرستید.

سپس نظرات بقیه دوستان همراه رو بخونید.

موضوع مورد نظر رو بنویسید

در انتهای آن بنویسید illustration

بعد سرچ کنید

 

به همین راحتی !

در پست قبل با مفهوم وجود و ماهیت آشنا شدیم.

حال در متن واقع حقیقت واحد بیشتر نداریم یعنی فقط ماهیت متن واقع را پر کرده است یا فقط وجود واقع پر کرده است

همچنین می توان گفت که هر دوی آنها اصالت دارد و متن واقع را پر کردند زیرا مستلزم این حرف این است که از هر چیزی در واقعیت دو تا وجود داشته باشد.

 

این در حالی است که در خارج ما با شیء واحدی سر و کار داریم.

 

اینجاست که با دو اصطلاح اعتباری برای حیثیت ماهیت و اصالت برای حیثیت وجود روبرو می شویم.

 

.............

آیا ماهیت فقط اموری ذهنی است؟

اعتباری بودن ماهیت به این معنی نیست که ماهیات تنها اموری ذهنی هستند.

به طوری که در خارج هیچ ریشه ای ندارند و هنگامی که در مواجهه با اشیای خارجی قرار می گیرد و می خواهد به تقسیم بندی و تمیز آنها بپردازد آنها را می سازد.

 

پس اعتباری یعنی چی؟ (انتزاعی بودن)

اعتباری بودن به معنای انتزاعی بودن این حیثیت است.

انتزاع همانگونه که از معنای لغوی آن برمی آید به این معناست که این مفهوم از همان متن خارجی و شیء واقعی اخذ شده است.

بدون آنکه ذهن از خود چیزی بر آن متن واقعی بیفزاید!

یعنی ذهن در اینجا حالت انفعالی دارد و فعال.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ماهیت چیست؟

ما همواره اشیای خارجی را به واسطه ویژگی های متفاوت و گوناگون نشان از یکدیگر می شناسیم مثل درخت بودن سنگ بودن رنگی بودن و...

نام این قالب های امتیاز بخش را ماهیت می گذاریم

................

وجود چیست؟

ما در عین حال که اشیای خارجی را متمایز از یکدیگر درک می‌کنیم آنها را به عنوان اشیایی که در متن واقع وجود و حضور دارند میشناسیم

با این ویژگی است که همه اشیا با ماهیات متفاوت برای ما یکسان جلوه می کنند

 

(همه چیز در وجود داشتن در متن واقعیت مشترک هستند و وحدت دارند)

 

منبع:

مبانی و اصول عرفان نظری، سید یدالله یزدان پناه، به نگارش سید عطا انزلی، صفحه۱۷۳

 

تعریف امور حقیقى و امور اعتبارى‏

موجودات از یک نظر به دو قسم تقسیم مى‏شوند.

هر معنایى که ما آن را ادراک مى‏کنیم:

 

1- حقیقی:

یا براى آن ادراک، واقع و مصداق خارجى وجود دارد؛ چه ادراک کننده‌‏اى باشد یا نباشد.

مانند جواهر خارجى از قبیل جماد و نبات و حیوان و امثال اینها؛

 

2- اعتباری:

یا براى آن ادراک، واقع و مطابق و مابازاء در خارج وجود ندارد.

یعنى اگر این ادراک ما نباشد، آن نیز وجود نخواهد داشت. مثل «مالکیت»؛

زیرا چیزى از مالکیت، غیر از مملوک مثلًا زمین و خود مالک مثلًا انسان در خارج نمى‏یابیم تا به آن «مالکیت» اطلاق کنیم؛ بلکه مالکیّت معنایى است که وجودش استوار به ادراک است و اگر آن ادراک و اعتبار نباشد، نه ملکى وجود دارد و نه مالکى و نه مملوکى؛ بلکه فقط انسان مى‏ماند و زمین.

 

 

قسم اوّل از این ادراکات، «حقیقت» و قسم دوم، «اعتبار» نام گرفته است. ما این مطلب را در کتاب «اعتبارات» خویش، مُبَرْهَن ساخته‏ایم که هر امر اعتبارى تکیه به یک امر حقیقى و تکوینى دارد که تحت آن است یعنى امور اعتبارى داراى ریشه تکوینى است.

پس هنگامى که ما خوب بررسى و تأمل مى‏کنیم به این مطلب دست مى‏یابیم که تمامى معانى مربوط به انسان و ارتباطهاى که بین خود این معانى وجود دارد، امورى اعتبارى و وهمى هستند؛ مثل مالیکت و اختصاصات آن و ریاست و معاشرتها و مسائل مربوط به آن و امورى از این قبیل.

این احساس نیاز در انسان براى رفع احتیاجات اولیّه خود در زندگى اجتماعى و مدنیّت و نیز براى جلب خیر و سود و دفع شرّ و ضرر، اعتبارات را به وجود آورده است.

 

 

منبع:  طریق عرفان (ترجمه رسالة الولایة)،ص: 10

 

وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏

 

و = واو استیناف

یَقُولُونَ = فعل و فاعل (صیغه 3 غایب)

مَتى ‏= اسم استفهام (در محل نصب ظرف زمانیه)

هذَا = مبتدا موخر (خبرش محذوف است که مقدم بوده است)

الْفَتْحُ = بدل از اسم اشاره (هذا) یا عطف بیان

إِنْ = حرف شرط

کُنْتُمْ = فعل ناقصه و اسم کان (=تم)

صادِقین‏ = خبر کان

*خبر کان 

جمله "مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏" = مفعول به برای یقولون (در محل نصب مقول قول)

جواب شرط محذوف است

-------------------------------------------------

بیاموزیم:

*کان از افعال ناقصه است.

* اسم کان مرفوع است و خبرش منصوب است.

 

* مفعول فیه چیست؟

المفعول فیه: هو اسم منصوب یدلّ على زمان الحدث أو مکانه على تقدیر معنى «فی» قبله.

(سعی کنید مطالب عربی را خودتان بفهمید و ترجمه نکنید! اینجوری خیلی زود پیشرفت می کنید heart)

 

 

تقابل چیست؟

متقابلان عبارتند از دو معنى و مفهوم ذهنى متنافرى (از یکدیگر نفرت دارند و گریزانند و هیچگاه با یکدیگر سازگارى نداشته و یکجا مجتمع نمى‌شوند) که اجتماعشان در محل واحد،از جهت واحد و در زمان واحد ممتنع است.

 

اقسام تقابل:

۱- نقیضان:

مانند:انسان و ناانسان، سیاهى و غیر سیاهى، منیر و غیر منیر. 

نقیضان، بین دو مفهوم وجودی و عدمی است.

لذا اجتماع و ارتفاع آنها در شیء واحد محال است.

[ارتفاع: نه این و نه آن؛  اجتماع: هم این و هم آن]

 

۲- ملکه و عدم:

مثل بینایى و کورى، تأهل و تجرد. 

بینایى،ملکه و کورى، نبودن آن ملکه است.

 

در این نوع از تقابل نیز مفاهیم، وجودی و عدمی هستند.

ویژگى دیگر ملکه و عدم ملکه این است که عدم ملکه صحیح نیست مگر در محلّى که صلاحیتِ داشتنِ ملکه وجود داشته باشد.

مثلا نابینایی تنها در جایى تحقق مى‌یابد که امکان وجود بینایى در آن باشد؛ زیرا کوری، یعنى نبودِ بینایى در کسى که صلاحیت بینایى دارد مثل انسان یا اسب.

 و ما هیچگاه در مورد یک سنگ، نمی گوییم بیناست یا نابینا چون اساساً صلاحیت بینایی ندارد.

با توجه به مثال فوق، در تقابل ملکه و عدم ملکه، تنها اجتماع آنها محال است و ارتفاعشان ممکن مى‌باشد.

یعنی در جایی که صلاحیت ملکه نباشد، ارتفاع ممکن است: سنگ، نه بیناست و نه نابینا.

 

3-ضدان: مانند گرما و سرما، سیاهى و سفیدى، بى‌باکى و ترس، سبکى و سنگینى.

ضدین دو امر وجودى اند که پیاپى بر یک موضوع وارد مى‌شوند، و اجتماعشان در آن ناممکن است، و تصور یکى از آنها بستگى به تصور دیگرى ندارد، [و هرکدام را مى‌توان بدون دیگرى و مستقل از آن تصور نمود]. 

 

در تعریف ضدان داریم: «الوجودیان المتعاقبان على موضوع واحد،و لا یتصور اجتماعهما فیه،و لا یتوقف تعقّل احدهما على تعقّل الآخر» 

 

توضیح:

وقتی می گوییم «دو امر وجودی اند» یعنی دو قسم قبلی که وجودی و عدمی بودند، از تعریف خارج می شوند.

وقتی می گوییم «بر یک موضوع وارد مى‌شوند» دانسته مى‌شود که ضدان باید لزوما صفت باشند. بنابراین، دو ذات، مانند انسان و اسب، درخت و سنگ و نظایر آنرا «ضدان»نمى‌نامند؛ چنین مواردى در معانى متخالف وارد مى‌شود، چنانکه گذشت.

و با قید«تصور یکى از آنها بستگى به تصور دیگرى ندارد»، متضایفان از تعریف بیرون مى‌شود؛ زیرا متضایفان، اگرچه دو امر وجودى هستند که در محل واحد از یک جهت جمع نمى‌شوند، اما تصور یکى از آنها بستگى به تصور دیگرى ندارد.

 

4-متضایفان: مانند:پدر و فرزند، بالا و پائین، تقدم و تأخر، علت و معلول، خالق و مخلوق.

در تضایف نیز مانند ضدان دو امر وجودی داریم که ارتفاع آنها در شیء واحد امکان پذیر است اما اجتماع آنها محال است.

طبق تعریف تضایف عبارت است از: «هما الوجودیان اللذان یتعقّلان معاً و لا یجتمعان فى موضوع واحد من جهة واحدة و یجوز ان یرتفعا»

 

 

 

 نکات:

اولاً در متضایفین تعقل یک مفهوم بدون تعقل دیگرى ممکن نیست؛ بلکه در محیط ذهن، هریک از متضایفین را باید همراه با مقابلش تعقل و تصور کنیم. مثلا وقتى علتْ بودنِ چیزى را بر چیز دیگر تصوّر مى‌کنیم به ناچار، معلولیتِ شیئى دیگر نیز در ذهن ما مى‌آید.

 

ثانیاً در متضایفین امکان ندارد که شیئى واحد از جهت واحد، موضوع براى هردو طرف تضایف باشد.

مثلا شیئی نمی تواند نسبت به یک شیء، هم بالای آن باشد، هم پایین آن.

 

ثالثاً در پاره‌اى از موارد ارتفاع دو امر متقابل ممکن است.

مثلا واجب الوجود نه بالا است و نه پایین، و سنگ نه پدر است و نه فرزند. و اگر در بعضى موارد ارتفاع متضایفان هرگز واقع نشود، این امر ناشى از ویژگى خاص آن مورد است و ربطى به متضایف بودن آن‌دو ندارد. مثلا در مورد علت و معلول،چنین است که هر شىء یا علت است و یا معلول و خالى از این‌دو حال نیست.

 

منابع: 

- سایت حوزه کوچک ما (hawzah.blog.ir)

 

- منطق علامه مظفر. ترجمه و اضافات، دکتر علی شیروانی. ج1

 

-شرح منطق مظفر، علی محمدی خراسانی، ج1

 

-تحریر منطق، دکتر علی شیروانی

 

 

 

یعنى ممکن نیست که شیئى واحد، در آنِ واحد، نه انسان باشد باشد و نه ناانسان. 

 

ارتفاع: نه این و نه آن؛

اجتماع: هم این و هم آن

 

 

منابع: 

- سایت حوزه کوچک ما (hawzah.blog.ir)

 

- منطق علامه مظفر. ترجمه و اضافات، دکتر علی شیروانی. ج1

 

-شرح منطق مظفر، علی محمدی خراسانی، ج1

 

-تحریر منطق، دکتر علی شیروانی

 

 

 

این مساله مسلم است که وجود اصیل است و ماهیت اعتباری 

مثل تصویر خودتون توی آینه  ...

یعنی وقتی شما خودتون رو توی آینه می بینید، شما واقعیت دارید ولی تصویری که در آینه هست، درسته خیلی درست داره شما رو نشون میده، ولی این تصویر شماست نه خودتون!

پس وجود است که حقیقت داره نه ماهیت 

ماهیت فقط حکایت می‌کنه ولی وجود اصل است و حقیقت داره

 

 

 

 

 

قاعده الواحد = الواحد لا یصدر عنه الّا الواحد

 

با توجه به قاعده الواحد، فقط از خداوند متعال، یک مخلوق ایجاد میشود و شده است.

تا اینجا درست.

مخلوق باید یکی باشد، ولی این همه مخلوقات از کجا اومدن؟🤔

 

خب یکبار دیگه با دقت نگاه کنیم.

 

مخلوق، با توجه به مخلوق بودنش، مثل خداوند متعال نیست.

اگر خداوند متعال را نور محض تصور کنیم، این مخلوق هم نور خداوند را دارد

و هم از آن جهت که مخلوق است و عین خداوند متعال نیست (واجب الوجود و نورالانوار نیست) یک جهت ظلمتی هم دارد

 

دیدید چه باحال درست شد😂

این مخلوق، در وجودش:

۱- یک جهت نورانی دارد

۲- یک جهت ظلمت هم دارد.

پس کثرت در او بوجود آمد و دو تا شد.

 

این مسیر کثرت از اینجا که اول کاره باز میشه و تا الان که من و تو و همه هستیم، اینجوری کثرت بوجود اومده.

 

و تمام 😊😚😙

 

 

منبع:  حکمت اشراق، حجت الاسلام یدالله یزدان پناه، جلد دوم، صفحه ۸۰ و ۸۱